. فلسفه رابطه ها



هفته گذشته، نشسته بودم و به یکی مشاوره میدادم که آقای صاد، از همکاران ، اومد توی اتاقم.یهو و سر زده.گفت:میم.برات کیس مخصوص اومده.

توی نگاهش شیطنت خاصی بود.از آقایی که یهو صاد با آمدنش جلسه مشاوره اش را  قطع کرده بود عذر خواستم و به صاد گفتم:کیس خودتو باز دوباره داری به من محول می کنی؟

چشمک زد و گفت:نه میم! کیس خودته.مخصوص خودت

گفتم:عجباحالا بفرما بیرون.ایشون مشاوره دارن.وقت مال ایشونه

صاد رو به آن آقا کرد و گفت:جناب ببخشید.میتونید ادامه مشاوره تونو پیش من بیاین

معترضانه گفتم:آقای صاد! لطفا رعایت کنید

به هر حال بیرونش کردم و مشاوره را به پایان رساندم.تا آن بنده خدا بیرون رفت یهو شوهر سارا را دیدم که با یک مرد دیگر که سبیل کلفتی داشت آمدند توی اتاقم!!!!(شوهر سارا کیه؟ بروید  اینجا  و   اینجا  و اینجا بخوانید)

کمی متعجب شدم که این یکی که همراش اومده کیه؟ چرا طبق قولی که به من داده بود با زنش نیومد؟

سلام و احوال پرسی کردیم و نشستند.یهو مردی که همراه شوهر سارا بود گفت:سهم شما پنج میلیارد.خوبه؟

گفتم:جان؟

مرد رو کرد به شوهر سارا و به او گفت:مگه نگفتی باهاش حرف زدم؟

شوهر سارا گفت:نه.گفتم که باهاش قبلا هم کلام شدم.می دونم قدرتش رو.

گفتم:آقا شما دو نفر با هم به مشکل برخوردین؟ یا مساله خانوادگیه؟

مرد دوباره نگاهم کرد و گفت:نمی دونی؟

گفتم:تا تو حرف نزنی از کجا بدونم؟

شوهر سارا خواست توضیحی بدهد که مرد گفت:من باردارم.میخوام برام تعیینش کنی

متعجب شدم.مرد گنده با اون سبیلش.گفتم:جنسیتش رو؟

مرد نگاهی معقولانه انداخت و گفت:پس سرت توی حسابه!

-خودت بارداری یا زنت؟

مرد دوباره رو کرد به شوهر سارا: چی می گه این؟

شوهر سارا گفت:جناب دکتر! ایشون بار داره یعنی منظورش اینه که یه زمین داره که بارداره.

-منظورت زمین حاصل خیزه؟ مگه من مهندس کشاورزی ام که اومدین برای بار زمین پیش من مشاوره بگیرین؟

-نه دکتر! بار.یعنی عتیقه.گنج!

-بله؟

-بله دکتر.ایشون تا حالا آدمای مختلفی رو بردن سر زمین که محل دفن بار.یعنی دفینه و گنجینه رو بهش نشون بدن.اما همشون یا شیاد از آب در اومدن یا قدرت این کار رو نداشتن.من با توجه به سابقه ای که از شما دیدم.

-کدوم سابقه؟

-همون احضار روح همسرم!

-عجبا! بفرمایید بیرون!

مرد سیبیلو صداش رو برد بالا:می خوای نرخت رو ببری بالاتر؟ از پنج میلیارد بیشتر باهات راه نمیام.الکی زور نزن.

-میگم بفرما بیرون.کار ما کار علمیه.این خرافات ربطی به من نداره.

-میگم از پنج میلیارد بیشتر باهات راه نمیام.

-عجبا! هر چی من می گم این هی پنج میلیارد پنج میلیارد می کنه.بیرون!

ناگهان مرد صدایش را آورد پایین و ملتمسانه گفت:آقا تو رو خدا! تو آخرین راه منی! من هم بدبختم گرفتارم به اون پولش احتیاج دارم.به همون پنج میلیارد راضی شو دیگه!

توی نگاهش یه چیزی بود که دلم براش سوخت.گفتم:خب پس! باید یه مدت برام خوابنگاری و روزنگاری کنی!

-یعنی چی حاج آقا؟(به من گفت حاج آقا)

گفتم:یعنی خوابایی که هر شب می بینی و کارهایی که هر روز می کنی رو بنویسی برام

-تا کی؟

-حد اقل دوماه!

یهو خیره شد به چشمم و داد زد:زکی! میخوای آمارم رو دربیاری و آدم فروشی کنی؟ مگه نمیگی غیب گویی؟ خب خودت دربیار دیگه.

گفتم:آقا غیبگو چیه؟ چی داری میگی؟ متوجهی اصلا؟

در را کوبید و رفت.شوهر سارا هم دنبالش.یک چند دقیقه ای که گذشت و من حیرت زده داشتم توی سیستم مقاله ام را ویرایش می کردم که یهو دیدم شوهر سارا اومد داخل اتاق.گفتم:چی شد؟

گفت:شما گفتید خواب.می دانید؟ من چند روز پیش خواب دیدم که دارم یه زیر زمین پر از آب رو آبشو خالی می کنم و آبش هم زلال بود و من اون زیر رو می دیدم که یه عالمه طلا و سکه عتیقه اون زیره.

گفتم:با سختی بسیار به ثروتی می رسی که باعث دردسر خودت میشه! 

-بعد میگی غیب گو نیستی؟

-من غیب نگفتم! خواب خودتو تفسیر کردم.

رفت.

عجب گیری کردیما

+

از اون موقع به بعد دارم حساب می کنم پنج میلیارد تومن پول واقعا توی حساب بانکی من جا میشه؟

این اوضاع اقتصادی خراب و فکر یهو پولدار شدن مردم رو دیوونه کرده واقعا.خدایا رحم کن!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید با لینک مستقیم gadget-review sithost11 مطالب اینترنتی gamingacc رسانه پرشین جامع موزیک بنیان مرصوص ری مووی بتا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. تولیدی میزاتو _کارخانه جاپیازی _تولیدی جاکفشی